
نفسهای فراموش شده ...
لحظه های مبهم خاکستری ....
تسلیم ....
نور ....
او ....
مرگ، سخت نبود، عین سادگی ست،
عاشقانه های باد و گندم است
یگانگی عاشق و معشوق
آخرین پناهگاه .
مرگ وقتی سخت است که عاشق نباشم
که دل ترک خورده ی من با یاد چشمان بارانی ات که از ابرها میبارند،
شکوفا نشود.
آفرین باد بر مرگ
بر این شعر عاشقانه ی هستی .
حال من خوب است!
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که دستت را رها ساخته و در دلــــتنگی هـــا گم شــــوم
آموخته ام که این فاصله ی کوتاه، بین لبخند و اشک ، نامش " زندگیست "
نگاهت با من است .... "حال من خوب است " .... خوب خوب ....
نظرات شما عزیزان:
|